چـﮧساכه بودҐ ڪـﮧ گماכּ میڪردҐ بـﮧ כورҐ مے گردنכ

ڪـسانے ڪـﮧ כورҐ میزدند …


blackandwhite188.jpg

 دیشب با خدا دعوایم شد...

 

دیشب با خدا دعوایم شد..........

   
با هم قهر کردیم ...


فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد   
رفتم گوشه ای نشستم ....


چند قطره اشک ریختم.....


 و خوابم برد
صبح که بیدار شدم ....


مادرم گفت:


نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می آمد... 

در شب سرد زمستانی....


در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم
چراغ من نمی سوزد.

و به مانند چراغ من

نه می افروزد چراغی هیچ،

نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا می
افروزد.
من چراغم را در آمد رفتن همسایه ام
افروختم در یک شب تاریک.
وشب سرد زمستان بود،
باد می پیچید با کاج،
در میان کومه ها خاموش
گم شد او از من جدا زین جاده ی باریک.
و هنوزم قصه بر یاد است
وین سخن آویزه ی لب:
که می افروزد؟ که می سوزد؟
چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟
در شب سرد زمستانی،
کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم
چراغ من نمی سوزد.

وقت رفتن


سخته حرفم ولي بايد رفت
ديگه تمومه ديگه بريدم

ديگه خستم از اين كه هر چي
هي اومدم و نرسيدم

سخته حرفم ولي بايد بدوني خستم
ولي بايد بدوني كه ميرم با يه يادگاري رو دستم

با يه يادگاري رو دستم

سخته رفتن بس كه سردم
من حرف دل هاي شكستم

من با هر خاطره با غم -- ميرم با اينكه وابستم

سخته رفتن تلخه حرفم -- ببين من در ها رو بستم
.
من از غروب جمعم
حتي از سكوت صبحم خستم


سخته حرفم رسيده وقت رفتن
به ياد اون روزا كه اسمت هر يه سطر دفتر

نقش مي بست چشم با اشك خيرست به
فردايي كه توي زندگيم يه بخش ديگست

من نمي دونم بهت نميومد
كه خودتو بكشي كنار از كنار من تو بري گلم

نخواستي بفهمي اين رو كه من عاشقتم؟؟؟
فهميدم حق ميدم بهت باشه بخند، به من

واقعا كه حق داري بخندي
كه با اون نگاهت منو به رگباري ببندي

كه بدتر از صد تا گلوله سرب داغه
با تو فكر مي كردم طلوع صبحه آخه

تا وقتي بودي توي زندگيم من غم نداشتم -- واست تا جايي كه تونستم من كم نذاشتم

البته خودم مي خواستم اينا منت نيست -.- ولي با تو بودن واسه مَن مِن بعد ريسكه

ديگه با خاطرات با تو خوشم پس
چون كه حتي فكر بي تو بودن كشندست
.
بذار بگم آخرين سطرم رو بخوني
من ميرم تا شايد تو قدرم رو بدوني


سخته رفتن بس كه سردم
من حرف دل هاي شكستم

من با هر خاطره با غم
ميرم با اينكه وابستم

سخته رفتن تلخه حرفم
ببين من در ها رو بستم

من از غروب جمعم
حتي از سكوت صبحم خستم


سخته حرفم رسيده وقت رفتن
گذشت اون روزا تو حرفا بودي حرف أول

حس مي كردم أخيرا حرفات با خراشه
اونجا بود كه فهميدم اين قصه آخراشه

وقت رفتنه وقت دفن قلبمه -- و خودت مي دوني تمومه الكي جو نده

حرف هاي تلخت هم كه نمك زخممه -- و تنها دلخوشيم به قلم دستمه

و باز منم و حسرت اينكه دوباره تنهام
و از خدا حالا مي خوام من دو بال پرواز

مي دوني چند بار گفتم كه تو مال من باش؟؟؟
بگذريم ديگه زدستم در رفته شمار دردام

تو كه مي دونستي من تكيه گاه محكمتم
بگو با من ديگه چرا آخه نوكرتم؟؟؟

من كه هر دقيقم وابسته به دقيقه تو بود
من كه حتي لباس تنم به سليقه تو بود

مني كه دست هيچكسي رو با وجودم نمي گرفتم
تو باعث شدي كه توي قلبم بميره نفرت

رسيده وقت رفتن
هرچند من از دلت خيلي وقته رفتم

باشه تو بردي و اينا برات افتخارن؟؟؟
تو ختم عالمي و منم اند خامم؟؟؟

فکر نكني أهل جبران يا انتقامم
خودم بايد دقت مي كردم تو انتخابم

سخته رفتن بس كه سردم
من حرف دل هاي شكستم

من درد تموم دنيام
كه زخم هام رو خودم بستم

سخته رفتن تلخه حرفم
ببين من در ها رو بستم

من از غروب جمعم
حتي از سكوت صبحم خستم.

 

                                                                        یاس و ارمین


 

در دفتر خاطراتم نوشتم 

       عشق زیباست ؟

              معلم دفتر را دید 

         گفت این رویاست.

             گفتم :

             معلم تو از عشق چه دانی؟؟

        گفت :

        آدم عاشق همیشه تنهاست 

                  آدم عاشق همیشه تنهاست 

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

کاش زمستان بیاید ، باران ببارد تا لحظه ای با تو در زیر باران قدم بزنم.
میخواهم در آن هوای سرد ، تو مرا گرم کنی ، میخواهم مرا در آغوش بفشاری
و آرامم کنی.
تو که میدانی من چقدر به گرمی وجودت نیاز دارم ، تو که میدانی چقدر تو را دوست میدارم ، آغوشت را برایم باز کن که به تو پناه بیاورم.
چه سرپناه گرم و مهربانی را دارم ، خدا را شکر میکنم که تو را دارم.
دستت را به من بده ، اینجا با گرمای وجود تو زنده ام ، اگر تو نباشی در کنارم میمیرم.
کاش رویاهایمان به حقیقت تبدیل شود، دلم نمیخواهد روزی در حسرت این رویاهای شیرین بمانیم ، کاش که لحظه های با تو بودن هیچ کدام یک خواب نباشد.
کاش زمستان بیاید.
باران ببارد و لحظه هایمان بارانی شود ، دلهایمان بهاری شود.
کاش با تو بودن همیشه تکراری شود ، من عاشق این تکرارم ، کاش دوباره لحظه آشنایی نیز تکرار شود.
کاش زمان به گذشته ها برگردد ، تا لحظه های با هم بودنمان بیشتر از همیشه شود.
کاش باران ببارد ، من عاشق لحظه های بارانی ام ، من عاشق بیقراری و لحظه شماری ام
بی قرار دیدن تو ، لحظه شماری برای گرفتن دستهای تو.
کاش لحظه های بارانی رویا نباشد و در کنار تو نبودن یک خواب نباشد.

سرمای زمستان را بیاد میاوری؟

همان روزها بود....

حال مدتی است که از آن زمان میگذرد و

آن روز همانند روزهای دیگرمان به خاطره هایمان پیوست.

خاطرات

خیابان ها.....

نیمکت ها.....

آن نور آبی....

.

زیبات.....

زمستانی دیگر در راه است.

.

.

خاطراتت ر فراموش نخواهم کرد.



آهای ....!!! شما که جفتت رو پیدا کردی...

شما که همدم و هـم نفـس داری....
شما که واسه درد دلت یه آغوش داری که توش آروم میشی....
شما که عشقت پیشته و بی نیازی....
آره با شمام....
یه لحظه رو واسه بوسیدنش از دست نده...
دقیقه های با هم بودن زود میگذره ....
قدرش رو بدون ...
که تنها موندن سخت میگذره.... 

پاییز زیبا و عروس فصل هاست

برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست

خش خش برگ و نسیم باد را بی انتهاست

هرچه خواهی آرزو کن ُ فصل  فصل قصه هاست . . .

لــُطفـا ، یــکــ دقــیقـه ســُکوتـــ ... 
به احـترام ِ مرگــِ احساساتــِ پاک و صــادقانـ ـه ام ... 
که چـه بی پروا 
برای " تـو " فدایــشان کــَردَم ... 

این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک
گاهی انتظار...

این سهم چشم های من است.

مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
سكوت...

این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان!


شیشه ای میشکند

یک نفر میپرسد

که چرا

شیشه شکست؟

یک نفر میگوید:

شاید این رفع بلاست

دیگری میپرسد

شیشه پنجره را باد شکست؟

دل من سخت شکست

هیچ کس هیچ نگفت

غصه ام را نشنید

از خودم میپرسم"

ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.

تقدیم به او که نبود



تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد


دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی

گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و

دستهای سپیدش را به آب می بخشید و شعرهای خوشی

چون پرنده ها می خواند....

                                         تقدیم به کسی که نمی داند چقدر دوستش دارم...

دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود

نه آنکه تو متلاطم شوی....

مراقب باشید چیزهایی که دوست دارید به دست آورید

وگرنه مجبور خواهید شد چیزهایی که بدست آورده اید دوست بدارید....

                                                                                         

قلب خانه ای است با دو اتاق خواب در یکی رنج ودر دیگری شادی.

نباید زیاد بلند خندید وگرنه رنج در اتاق دیگری بیدار می شود.

                                                                                      

وقتی خاطره های آدم زیاد میشه دیوار اتاقش پر عکس میشه ،

اما همیشه دلت واسه اونی تنگ میشه که نمی تونی عکسشو به دیوار بزنی

به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد،عجب از محبت من که در او اثر ندارد

غلط است هر گوید دل به دل راه دارد،دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد....

(شاید هم خبر داشته باشد ، نمی دانم!؟)

موج اگر می دانست ساحل هیچوقت دستش را نمی گیرد،

هرگز برای رسیدن نفس نفس نمی زد.

باران هم روی ظالم ، هم روی مظلوم می بارد ، ولی مظلوم بیشتر خیس می شود

چون ظالم چتر مظلوم را دزدیده است.

وقتی یک چیز باارزش داری به فکر به دست آوردن بهترینش نباش.

محبتت را نثار کسی کن که لایق آن باشد نه تشنه آن

زیرا هر تشنه ای روزی سیراب می شود....

سکوت را می پذیرم اگر بدانم روزی با تو سخن خواهم گفت،

غم را می پذیرم اگر بدانم روزی در کنار تو شادی را احساس خواهم کرد،

مرگ را می پذیرم اگر بدانم روزی خواهی فهمید که دوستت دارم....

 يادت که هست






وعده ي هر روزمان يادت که هست، گريه ي جانسوزمان يادت که هست 

کوچه ي عشاق وباران هاي تند، لحظه هاي عاشقي يادت که هست 

گفته بودي من گل ناز توام!!!! بوسه بر دست ودهان يادت که هست 

دغدغه هاي دوباره ديدنم ، بعد هر قول وقرار ، يادت که هست 

آن نگاه مهربان وخيره هم ، لحظه ي ديدارمان يادت که هست 

دست از دستم نمي کردي رها، داغي وديوانگي يادت که هست 

روزهاي سرد پاييز ومحبت هاي تو، آن همه پروانگي يادت که هست 

با من از عشق و وفا گفتي ورفتي نازنين، صحبت از مهر وصفا يادت که هست 

بوسه هاي داغ ما در زير باران خزان، عشق بازي هايمان يادت که هست 

ابرهاي صورتي وخانه هاي کاغذي، راستي! روياهايمان يادت که هست 

بغض هاواشکهاي تلخمان وقت وداع،دوستت دارم هميشه،هايمان يادت که هست 

رفتي وجا مانده ام از کوچ تو، اين منم آن دنياي ديوانه ات يادت که هست

اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم

اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می كشاندم

اگر با تو بودم به شبهای غربت كه تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم...

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغك پرشكسته مانده بودی اگر بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت

هستی ام را به آتش كشیدی سوختم من ندیدی ندیدی ...

مرگ دل آرزویت اگر بود مانده بودی اگر می شنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود

خاك تن شسته در موج باران در كنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل بعد تو پای من مانده در گل

مانده بودی اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود

با تو و عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر می سرودم...

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت...

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/


خداحافظ...

خداحافظ...همین حالا

خداحافظ...به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ...کمی غمگین به یاد اون همه تردید به یاد اون آسمانی که منو از چشم تو میدید

خداحافظ...از اینجا که پر از غمه خسته شدم میخوام برم

قلبمو که دادم به تو دیگه باید پس بگیرم

موندن هرگز.........خداحافظ

دیگه میرم

اگه یه روز دردهای دنیا بریزه تو قلب من

ستاره ها خاموش بشن تو آسمون شب من

من میمیرم.....دیگه میرم

پس بدونید من رفتم ...

چون از اون که دوستش دارم خیلی دورم

دل بیا بریم ... از عشق دیگه نگیم

درد عشقی که کشیدیم جز خدا به کسی نگیم...

خداحافظ ...ای شب های خوشی

دوباره اون شبی که دوست دارم اومد.....

شب های تنهایی.....

برو ای مرد که دوباره تنهایی.....

 

خداحافظ

 

 

 

بهم گفتی خداحافظ ، تورو دیگه نمیخوامت

بهت قول میدم از امروز ، دیگه هیچوقت نمیپامت

بهم گفتی تو این روزا ،  ازت من میگذرم آسون

ببین ذرات عشقم رو ، همه حل شد تویِ بارون

خداحافظ چه آسون بود، چشات امشب چه آروم بود

ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ  بوم بود


خداحافظ  ...خداحافظ ... خداحافظ  ...


دیگه عشقو نمیفهمم ، دیگه خون تو رگام خشکید

بگو چشمای غمگینت، چرا از عشق من ترسید

خداحافظ عزیز دل، برو دل کندن آسونه

دل خوش باور و تنهام ، از این بازی دلش خونه

خداحافظ چه آسون بود ، چشات امشب چه آروم بود

ولی انگار که عشق من ، مثل جغد رویِ بوم بود

 

 

 

خداحافظ

چقدر ســـــــــــخته....

 

 

چقدر سخته

کسی رو که دوستش داری نتونی بهش بگی که دوستش داری

 

 وچقدر

بده که کسی تورو دوست داشته باشه واینو نتونه بهت بگه

چقدر سخته

تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه

زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی و بجای اینکه

لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری

 
چقدر سخته

دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که

یبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

چقدر سخته

تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما

وقتی دیدیش هیچ چیزی بجز سلام نتونی بگی

چقدر سخته

وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه

اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری

چقدر سخته

گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار

خودتو بشکنی و آروم زیر لب بگی

گل من

باغچهء نو مبارک

نا خوانده

 

 

 

دور تا دور اتاقمان را زهر پاشیده ایم

بر کفش مهر زده ایم "مهمان ناخوانده ممنوع"

به سقف پناه برده است,دل پایین آمدن ندارد

شیفته زندگیست...

پاورچین پاورچین پایین می آید اما هراس مرگ سراپای وجودش را فرا گرفته است

سلاح برمیدارم

دوباره زهر میپاشم

دهان باز میکند و با سر فرو می آید...سقوط میکند..

کنارش چمباتمه زده ام و غرق در افکارم

"اگر عقربی را درون حلقه بسته آتش بیندازی میچرخد,وقتی راهی نیافت نیشی به خود میزند

" تمام"

به همگان خواهم آموخت:

اینجا خانه ها ی سنگی که سهل است؛خانه دلها هم مهمان ناخوانده نمیخواهد,پس

 "ورود ممنوع"

یک فنجان حسرت...

 

فنجانت را با قهوه پر کن و کنار پنجره بایست...

طاق ها را کنار بزن تا سوزش برف را احساس کنی.بگذار بوسه

سرد دانه های برف بر پیشانیت بنشیند و تمام وجودت از این

سردی

تیر بکشد! بیرون را به تماشا بایست.گوشهایت را بر هیاهوی

ماشینها ببند و لحظه ای بیندیش.

نگاهت را از صورتهای خندان و تن پوشهای گرم و گامهای استوار

سرمستان برگیر.چشم دوختن به چلچراغ رنگین ساختمانهای

سر به فلک کشیده بر تو حرام باد....

فرزند زمین!!!

سر برگردان؛دیدنیهای آنسوی خیابان بسیار است...

دیدگان کم سوی پیر ژنده پوش؛شعله های آتش درون حلبی

و سوزناکتر از آن سینه های شعله ور از اندوه رهگذران؛

دستهای لرزان و یخ زده و صورتهای نگران پدران خانه های

خاموش..

گوش تیز کن...با صدای چهارچرخ نان خشک فروش؛

با صدای شلپ شلپ چکمه های پر از آب کودک مدرسه ای

و هزاران صدا که روحت را به درد می آورند همراه شو.

قهوه ات را بر لب پنجره بگذار و آن را پیشکش تمام گلوهایی کن

 که از

حسرت خشکیده اند.بگذار مرهمی شود بر روی تمام قلب های

شکسته.

برای یک شب هم که شده بیاندیش و در امواج حقیقت غوطه ور

شو.

غرق شو

خدا


 دلنوشته هایی عارفانه و زيبا با موضوع خــُدا ... (سري اول)


دلم باز امشب گرفته؛ بیا تا کمی با تو صحبت کنم...
 بیا تا دل کوچکم را خدایا، فقط با تو قسمت کنم...



وقتــی سکوت خــدا را در برابر راز ُ نیــازت دیدی نگــو خـدا با مــن قهر است...

او به تمـام کـائنات فرمــان سکوت داده تــا حرف دلـــت را بشـــنود...

پس حرف دلــت را به او بگــو...



خدایا ...

هیچ می دانی که همیشه به موقع

به دادِ دلم.. تو می رسی ؟؟!

آنجا که خسته ام ..

آنجا که دل شکسته ام ..

آنجا که ازهمه ی عالم و ادم گسسته ام ..

همیشه تو همان دستی هست

که می گیری از دلم غبارِغمها را،

خدایِا..... سپاس



از هر چی ترسیدم رسیدم ،

پس از خــــدا میترسم تا به خودش برسم

خدایا . . .خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت،

مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تو



روی پـــــرده کعــبه

نوشته شده

نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ

و مـــن . . .

هنــــوز و تا همیشــه

به همین یک آیــه دلخــوشــــم

" بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهــــربانم ! "



وقتي تنها مي شوي بدان خدا همه را بيرون كرده تا با تو تنها باشد



خداوند با دستان تو دست انسان گرفتاری را گرفته است ،

وقتی دست افتاده ای را میگیری و لبخند را مهمان قلبش می کنی ؛

و این چه زیباست.

نازنین ، دستانت نورانی و بوسیدنی شده اند ...



دلم باز امشب گرفته؛ بیا تا کمی با تو صحبت کنم...

بیا تا دل کوچکم را خدایا، فقط با تو قسمت کنم...



دعایتان را اجابت کند، آنکه آسمانی را میگریاند تا گلی را بخنداند.



دست به دامن خدا که می شوم

چیزی آهسته درون من

به صدا می آید که...

نترس!

از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست...!



خداوندا!

تقدیرم را زیبا بنویس

کمکم کن آنچه را تو زود خواهی من دیر نخواهم...

و آنچه تو دیر می خواهی من زود نخواهم...



وقتی خداوند از پشت،دستهایش را روی چشمانم گذاشت،

از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم

منتظر است نامش را صدا کنم...



تو که در علم خود زبون باشی

عارف کردگار چون باشی؟



شب های دراز بی عبادت، چه کنم طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

گویند کریم است و گنه می بخشد گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم



وقتــی سکوت خــدا را در برابر راز ُ نیــازت دیدی

نگــو خـدا با مــن قهر است...

او به تمـام کـائنات فرمــان سکوت داده

تــا حرف دلـــت را بشـــنود...

پس حرف دلــت را به او بگــو...



خدایـــــــــــا ، دخـلـَم با خرجـم نمیخواند ، کم آورده ام ،

صبری که داده بودی تمام شد ، ولی دردم همچنان باقیست !!!

بدهکار قلبم شده ام ، میدانم شرمنده ام نمیکنی؛

باز هم صبـــــــر میخواهم.



خدایا! از هیچ دشمنی نمی هراسم،

چون تو در کنارمی،

آنجا که تو هستی اشکها سوزنده نیستند،

مرگ هم تلخ نیست اگر با من بمانی همیشه پیروزم



بخدا گفتم خستم

گفت:"لا تنقطوا من رحمت الله;از رحمت من نا اميد نشويد"

گفتم:هيچكس نميدونه تو دلم چي ميگذره

گفت:"ان الله بين المرء و قلبه; خدا حائل است ميان انسان وقلبش"



گفتم:هيچكس وندارم گفت:"نحن اقرب اليه من حبل الوريد;

ما از رگ گردن به شما نزديكتريم"

گفتم اصن انگار من و فراموش كردي؟

گفت" فاذكروني اذكركم ;منو ياد كنيد تاشما را يادكنم"



دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد/

چه بخشنده خدای عاشقی دارم/

که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم/ دلم گرم است,

میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم....

برایت من خدا را آرزو دارم...



ميگن با هر كى دوست شى شكل و فرم همونو مى گيرى...

حالا فكرشو بكن وقتى با خدا دوست بشى چه زيبا شكل مى گيرى

برو


برو

 

 

 

حالا آمدی؟

حالا یادت آمد که هستم؟

 که تنهایم؟

پس کجا بودی شبی که صدای شکسته شدن قلبم گوشهایم را کر کرده بود؟

همان شبی که رفتی و دل و جانت را سپردی به دیگری...

شبی که هق هق گریه هایم بهانه ای شده بود تا تک تک عکسهایت را ببوسم

و تو چه خوش بودی با قهقهه های بلندت

شبی که آسمان ابری شد و دل من گرفت

و تا صبح گل های بالشم از اشکهایم گلستان شد

شبی که دلم یکهو هوایت را کرده بود

و تو به هوای دیگری سر بر زانوهایش تا صبح به خواب رفتی

شبی که درد داشتم و دوای دردم دستان تو بود

و نوازش های مهربانانه ات

و تو چه سخاوتمندانه موهای دیگری را نوازش می کردی تا آرامتر به خواب رود

کجا بودی شبی که بغض داشتم در جمعی که همه با صدای بلند می خندیدند؟

و من فقط به این دلیل که خنده هایت را مدتی بود ندیده بودم بغض کردم

شبی که سردم شده بود و وجودم گرمای وجودت را بهانه می کرد

ولی نبودی و من تا صبح از سرما به خود لرزیدم

حالا که به تک تک این شبها عادت کردم 

و هرشبش برایم شده یک خاطره تلخ

در دفتر خاطره ام آمدی؟

آمده ای که بگویی گذشته ها گذشته و فردا را عشق است!!!

نه جانم راهی  که آمده ای را برگرد...

برو...

مگر نمی بینی...

سنگ شده ام....همه ی وجودم سنگ شده است....

قفسم را مشکن


قفسم را مشکن
قفسم را مشکن
 
تو مکن آزادم
 
گر رهایم سازی
 
بخدا خواهم مرد
 
من به زنجیر تو عادت کردم
 
بارها در پی این فکر که در قلب توام 
 
با تو احساس سعادت کردم
 
بخدا خوشبختم، تو محبت کن و بگذار که تا عمری هست
 
من بمانم چو اسیری به حریم قفست

شطرنج رندگی


شَـــــطــرنـــجِ زِنــــــــدگــــــی . . .


هیچ وقت حسرت
آدمایی رو که
از درونشون خبر ندارید
نخورید !!! 

یه زمان هایی تو لحظاتمان هست
که باید ادم خودش با تیشه بی افته به جون خودش به جون ریشه هاش
هی بزنه وهی بزنه تا به یه جایی برسه که دیگه نا نمونه براش 
و همونطوری که تیشه تو دستشه تلف شه و بمیره 
گاهی باید زد و انقدر محکم زد که دردش بشه مسکن جونت بشه دوای دردت
باید انقدر محکم زد که دیگه نه فکر زدن شخصی رو کنی و نه راه برگشت برای خودت باقی بزاری
باید انقئر محکم زد که باور کنی داری تاوان پس میدی تاوان اشتباهات کرده و نکرده و نکرده و نکرده 
باید انقدر زد و زد که از درد اشباح بشی و اروم
اصلا خفه خون بگیری سرت رو راحت بزاری و بمیری
گاهی باید زد باید با تیشه به جون خودت بی افتی 
الان دقیقا همون زمانه که باید تیشه برداشت ..................... 

خوشبختی مانند یک توپ است ، تا وقتی می غلتد ، دنبالش می دوی ...
ولی وقتی می ایستد ، به آن لگد میزنی!!! 

نیکی که از حد بگذرد
نادان خیال بد کند 

ای کاش زندگانی مثل فوتبال بود ، که خوشی را پاس ، جدائی را شوت ،
بی وفائی را فول ، غم را آفساید و محبت را گل میکردیم . . . ! 

چه جمعه‌ها که یک به یک غروب شد، نیامدی

زندگانی مثل شطرنج میمونه ..... اگه بازی بلد نباشی همه می خوان یادت بدن ... ولی اگه خوب بازی کنی همه می خوان باختت بدن



انتخاب



 

انـــــــتـــــــخـــــــــاب

 

 

انـــــــــــتـــــــــــخــــــــــــابــــــــــــــــ

 

 


درگیر رویای تو ام ، منو دوباره خواب کن


دنیا اگه تنهام گذاشت تو منو انتخاب کن


 دلت از آرزوی من ، انگار بی خبر نبود


حتی تو تصمیمای من ، چشمات بی اثر نبود


خواستم بهت چیزی نگم ، تا با چشام خواهش کنم


درا رو بستم روت تا ، احساس آرامش کنم


باور نمی کنم ولی ، انگار غرور من شکست


اگه دلت می خواد بری ، اصرار من بی فایده است

 

 

 

 

هرکاری می کنه دلم ، تا بغضمو پنهون کنه


چی می تونه فکر تو رو ، از سر من بیرون کنه؟


یا داغ رو دلم بزار ، یا که از عشقت کم نکن


تمام تو سهم منه ، به کم قانعم نکن


خواستم بهت چیزی نگم ، تا با چشام خواهش کنم


درا رو بستم روت تا ، احساس آرامش کنم


باور نمی کنم ولی ، انگار غرور من شکست


اگه دلت می خواد بری ، اصرار من بی فایده است

انـــــــتـــــــخـــــــــاب

 

حریمت سر جاشه

 

 

حریمت سر جاشه

 


میگن دلت گرفته بیا یه باره دیگه همه دنیامو بسوزون

میگن دلت گرفته بیاغماتو با گرمی خنده هام بپوشون

میگم جونمو میخوای تو که داروندارمو گرفتی اینم روش 

میگم شدم اسیرت توروخدا اسیرتو یه وقت نکن فراموش


باتموم بدیهایی که کردی باز میمونم

برای زندگی هردومون دل نگرونم

هنوز حرمت قولایی که دادیم سرجاشه

هنوز خونه قلبم هوای تو باهاشه

هنوزم قاب عکست روی دیوار خونه س

بجون تو ازون روزیکه رفتی دل دیونه س

هنوزم توی خونم حریمت سرجاشه

نذاشتم کسی پا بذاره حرمتت بپاشه

دلم گرفته

 

 

 

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها

چــيزی

به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است

خیالـــت راحت باشد

آرام چشمهایت را ببــند

یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است

یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا

تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...

 

 

 

 


واژه ها ..

قـَــد نمی دهند !!

ارتفاع دلـــــتنگی ام را...

من فقط ..

سایهء نبودن تو را ..

برسر شعـــــر ..

مستدام می کنم..!!

 

از تپــش هــای قلبم

خواستنت را کــه بگيــرم

می ايســـتد

 

 

 

 

 

 

از روزی که نامتـــ

ملکه ی ذهنمـــ شد،

احساســ می کنمــ جمجمه امـــ

با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ...

 

 

 



دلم تنگـ می شـود گاهـی

برای ِ . ..

یك « دوستت دارم » ِ سـاده !

دو « فنجـان قهــوه ی داغ »

 

 

 

 

اینــــجا تا پیراهنت راســـیاه نبینند

باور نمـــی کنند چیزی از دســــت داده باشـی ...

 

 

 

 

 

امــروز ،

آرام تـــریـن

لــــحظـﮧ ﮯ دلـگـیـــر کننــده ﮯ

نــاب ِ دنیــاســـــــت ..

 

 

 

 


رفتــه اي

و مــن هــر روز،

بــه مــوريــانــه هــايــي فکــر مــي کنــم

کــه آهستــه و آرام

گــوشه هــاي خيــال ام را مــي جــونــد!

به گــذشـتــه که بــرمــیـگـــردم....

از حـــــــال مــیــروم....!.!.!

 

 

 

 

حالــــا که رفتـــه ای

بهانه ی خوبی است

«شــب، سکـــوت، کــویر»

فقــط صدای این هــق هــق را

کم کنــــــید

دلنوشته .....



 قــصــه اين گـونـــه رقـم خورد ... نبايد مي خورد
حالم از عشـق به هم خورد ... نبايد مي خورد

 

من مي دانم

دلم تا همیشه در وسط ترین

نقطه ی زندگیت جا مانده است ...

جایی بین خواستن و نخواستن ...

جایی بین بودن و نبودن ...

جایی بین رفتن و نرفتن ...

جایی بین ....... این نقطه های خالی ...

جا مانده ام



ایـن بــار چَشمـــانـَـم بـــاز بــود

کِـه تـو گُــم شــدی

پیـدایــت کـِــه کـــردمـ

...

در آغـــوش دیگــــری بـــــودیـــ .




دیگــر قـــاصِـدک هــا

بـِـه دَستـــ مـــا نِـمیرسنــد! چـــون شَــرم دارنــد

پِیغــــام چَنــد نَفــــر را

بـِــه یـــک مَقصـــد بِبـــَـــرنـــد!!




روزگـار لَعنتــی ...

هـــَـــــــــر سـازی کِـه زدی رَقصیـدمـ.

بـی اِنصـاف یکبــار هَـم تـو بِـه سـاز مَـن بـِــرقــص ؛

ببیــــــــن ...

دِلــمـ چـِـه " شـــــــــــوری " میـزَنـد ...؟!






هزاران کاش

در من فرياد ميکند

.

.

بی تو

مدتـهاستــ کــه کــوچــانــــده ام ..

بـُــغـضـــ هــایـ ِ بـی آشـیــــانــه را ...

بـــه لـــبخـَــنـدهــــایـ ِ نــــاشـیـــــانــه..!




پَـرگــــار هـای خــوبـی شُـده ایــم ،

هَمــدیگـــر را خـــوب دور مـــی زَنیــــــم...





چه تقدیر بدیست !


من اینجا بی تو می سازم


و تو، آنجا با او می سازی...!!!





دلتنگم!

برای کسی که مدتهاست،

بی آن که باشد،

هـر لحـظه،

زنـدگی اش کـرده ام !



 

هذیـ‗__‗ـان میگوید لبـ‗__‗ـانت

چیـ‗__‗ـز ی شبیه "دوستـ‗__‗ـت دارم"

بر خـ__ـلاف چشمانـ‗__‗ـت...





رقيــب مَـــن:

بِهشــت چِشمــــاش مــــال تـــو،

مـَــن تــو نِگــــاش گُـــر میگیـــرمـ

تـــو مِهـــربــونــی شــو میخــــوای،مـَـــن واســـه اَخمهــــــاش میمــــیرَمــ






نمي دانــم

چــرا بيــن ايــن همــه ادم

پــيــله کــرده امــ

بــه تــو

شــايد فــقط با تــو

پــروانــه مي شـــوم

ســنـگـيــنــي گـفــتــه هــايــم

بــه سـنــگـيــنـي گــوش هــايـتــ دَر . . .!





چِـه کلمـِـه مََََََََََظلــومــي استــــ

" قِســمَت "

تَمــــام ِ تَقصــیرهـــاي مــا را بـِـه عُهــده مــی گیـــرَد






زندگي چيره ي ناچيزي ست

مثل يك فنجان چاي

و كنارش عشق

مثل يك حبه ی قند

زندگي را با عشق نوش جان بايد كرد ... !

 

 

احتیاج به شراب نیست.

یک استکان چای هم دیوانه ام می کند..

وقتی که میزبان ،

چشمانِ تو باشد.

قطعات عاشقانه(48)


لطفا" خودت زحمت این " بی " را بکش

بگذارش جلوی " معرفت "

بچسبانش تنگِ نام قشنگ خودت ...

من دلم نمی آید از این کارها بکنم !