هست رو اگه قدر ندونی میشه بود

ولی گاهی اوقات قابل قدر دونستن نیست

حلالم کنین


1


حکایت ما آدم ها ...
حکایت کفشاییه که ...
اگه جفت نباشند ...
هر کدومشون ...
هر چقدر شیک باشند ...
هر چقدر هم نو باشند ...
تا همیشه ...
لنگه به لنگه اند ...
کاش ...
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید ...
جفت هر کس رو باهاش می آفرید ...
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها ...
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند ...

...!

خــودم قبـــول دارم کـــهنه شـــده ام

آنـــقدر کــهنه کــه می شــود

روی گرد و خـــاک تنـــم یــادگــاری نــوشت

...بنویس و برو... !!!


 

ع.ن : دیگه ازم خسته شدین؟

2 روز هستم و 4 روز نیستم؟

چی بگم جز این که شرمنده ام؟

خیلی دوستون دارم!

مرسی که فراموشم نکردین!

تو این مدت خیلی اتفاق افتاد!

گفتن نداره!

البته بگم که یه سفره 4روزه هم رفتم که حالمو عوض کرد یکم!

دوستون دارم و ببخشینم که بهتون سر نزدم!

بوس

چیزی برای نکرانی وجود نداره!

فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی:

اینكه سالمی یا مریضی  ،

اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده كه نگرانش باشی،

اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی:

اینكه دست آخر خوب می شی یا می میری ،

اگه خوب شدی كه دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه ،

اما اگه بمیری ، دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی:

اینكه به بهشت بری یا به جهنم ،

اگر به بهشت بری ، چیزی برای نگرانی وجود نداره ،

ولی اگه به جهنم بری ، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی

می شی كه وقتی برای نگرانی نداری

پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره!


فقط به خاطر ع ش ق


حتی در ناچیز ترین عشق ها نشانی از ناچیزی نیست!

اگر جز این بود خدا عشق را برای آفرینندگان خود نمی خواست!

این اعجاز عشق است که ارزش هنر طبیعت را بالاتر می برد!

واقعا میخواهی عشق را که به تو دادم با جملات زیبا برایت توصیف کنم

و برای بیان آن به سراغ سجع و قافیه بروم؟

میخواهی این مشعل را سیلی خور طوفان کنم تا دفتر دلها پر هیجان

خودمان را در برابر دیدگان آرزومندان گشوده باشم؟

نه من این مشعل را به جای بالا گرفتن در پای تو می افکنم

زیرا نمی خواهم راز عشقی را که در زوایای دلم پنهان کردم و دوراز

نامحرمان نگاهش داشته ام ، با نطق و خطابه برای محبوبم فاش کرده باشم!

اجازه بده که برای اثبات عشق خود دست به دامان خاموشی خود بزنم

 تا راز غم درونم را برای دیگران فاش نکند!

اگر دوستم داری ، به خاطر عشق دوست داشته باش!

مگر که او را برای لبخندش...

برای حرفهای دل پذیرش...

برای طرز سخن گفتنش دوست دارم؟

مگر او را به خاطر فکرش دوست دارم که مرا مجذوب می کند؟

مرا به خاطر اینها دوست نداشته باش زیرا همه اینها در تغییرند و

عشقی که زاده آنها باشد نیز با مرگ ایشان می میرد!

مرا به خاطر اشکهایی که بارها با دست پر مهر خودت بر روی گونه های

من خشک کردی دوست نداشته باش زیرا اکنون با اعجازعشق تو ، دیگر

از این غم کم که مایه نیرومندی من بود اثری باقی نمانده است!

محبوب من مرا فقط به خاطر عشق دوست داشته باش

 تا بتوانی جاودانه دوستم داشته باشی!

                                                                                                ویلیام شکسپیر


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دوستای گلم شرمندتونم که دیر آپیدم و همچنین عذر میخوام واسه این که دیر میام!

مرسی از این که در نبودم میان بهم سر میزنین!

دوستون دارم

عشق حقیقی!

در قرن ۱۷ سرباز جوان بریتانیائی به مرگ محکوم شد

و

قرار بر این بود زمانی که زنگ ساعت دوازده شب

به صدا در می آید ؛ اعدام شود .

نامزدش از شنیدن این خبر بسیار غمگین شد

و نمی خواست شاهد مرگ محبوب خود باشد.

برای همین با استفاده از تاریکی هوا،

دختر وارد برج ساعت شد و خود روی

پاندول بزرگ ساعت بست.

ساعت دوازده شب فرا رسید،

اما صدای زنگ شنیده نشد.

افسران نظامی با تعجب وارد برج ساعت شدند و دختری را

دیدند که خود را به پاندول بسته است

و از بدنش خون می چکد .

دختر عاشق با هر ضربه پاندول به بدنش درد شدیدی را

متحمل شد اما نمی گذاشت زنگ ساعت دوازده

برای دیگران قابل شنیدن باشد .

این تلاش و فداکاری عاشقانه تا حدی موثر

واقع شد که ارتش تصمیم گرفت این سرباز را آزاد کند...

 

 

سال 1391 مبارک!

 

 

یا مقلّب القلوب و الابصار

     یا مدبر اللیل و النهار

          یا محوّل الحول و الاحوال

                 حوّل حالنا الی احسن الحال

عیدتون مبارک دوست جونام!

ایشالله سال ۱۳۹۱ واستون پر از خوبی باشه!

ایشالله ۵/۹۴ ساله بشین!

دوستونم دارم!

بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

سر فصلی نو!

سلام به همه ی دوستای گلم!

اومدم بعد یه عالمه دوری!

شرمندتونم واسه وقفه ی پیش اومده!

مرسی از همتون!

چه اونایی که توی یادشون موندم و چه اونایی که از یاد و خاطرشون خط خوردم!

چه اونایی که دوسم داشتن و چه اونایی که ازم متنفر بودن!

خوبم البته اگه این سر درده لعنتی رو ازحالم فاکتور بگیریم!

زندگی و میگدرونم و ازش رد میشم!

به گذره عمرمم بی توجه ام!

فکر کنم الان ۷۰سالمه!

نمیدونم!

بهمن تولدم بود...

دو ساله که بهمنه خوبی ندارم و تبدیل شده به ماه بده سال های گذشتم!

چون تویه این ماه از یه سوراخ دوبار گزیده شدم و هر بار توی یه سال!

زندگی؟؟

رو به راه!

یکنواخت و بدون چالش و آهسته و آروم!

عاشق آهنگ وبمم و فقط این آرومم میکنه و بی فکر از همه چی!

۳ساله باهاش حال میکنم!

بیخیال این حرفا!

اومدم که بمونم پیشتون !

هر شب این موقع میتونین اینجا پیدام کنین!

سرم در حاله انفجاره!

دوستون دارم

 

 

شاعر و فرشته

 

 

... شاعر و فرشته با هم دوست شدند ...

... فرشته پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته ...

... شاعر پر فرشته رو لای دفترشعرش گذاشت و شعرهاش بوی آسمون گرفت ... 

... فرشته هم شعر شاعر رو زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت ...

... فرشته دست شاعر رو گرفت تا راههای آسمون رو بهش نشون بده ... 

و

... شاعر بال فرشته رو گرفت تا کوچه پس کوچه های زمین رو بهش معرفی کنه ...

.. شب که هردو به خونه برگشتن ... 

... روی بالهای فرشته قدری خاک بود و روی شونه های شاعر هم چند پر ...

خدا گفت: دیگه تموم شد!

... دیگه زندگی برای هردوشون سخت میشه ...

... چون شاعری که بوی آسمون رو حس کنه ، زمین براش حقیره ...

 و

... فرشته ای که مزه عشق رو بچشه ، آسمون واسش کوچیک ...

 

یکم درد و دل!

 

( اگه میخونی تا تهش بخون.. اگرم نه پس نخون)

سلام....

کلشون شکسته و خورد شده....

شیشه های دلمو زندگیم...

شایدم نه!

شروعه خوبی نبود....

نمیدونم چی بگم!

آهان...

اول اینکه عیدی که گذشت واسه همتون مبارک باشه....

امیدوارم ساله خوبی باشه واستون....

دلیله نیومدنم...؟

یه مدته درگیرم...

بستریه بیمارستان...

دکتر....

دارو....

مریضم....

سَرم....

سر درد...

یه لکه....

میگن مشکوکه و شایدم عمل....!

هرکی ازم پرسید چته فقط گفتم دکتر....

نگفتم بستری....

الان که بهتون گفتم یهو اومد از دهنم و منم پاکش....

دیگه در این رابطه بسه....

درده خودمه پس شما خودتونو ناراحت نکنین...

فعلا باهاش کنار اومدم و بهش فک نمیکنم!

بیخیالش...

غیبتم موجه شد؟

ولی شاید دیگه همینجوری دیر بیام....

اگرم دیگه کلا نیومدم بدونین که...!

خب بحث و عوض کنم...

میدونین چیه؟

دیگه هیچ دختریو راه ندادم تو زندگیم....

چرا.. مثه یه دوسته خوب هستن پیشم...

یکیش رها...

یکیش یاسمن آجی جونم...

یکیشم ایلیا...

البته ایلیا بود...

یه مدته دیگه مهم نیستم واسش...

هروقت اس میده واسه سوالیه که میاد تو ذهنش...

میپرسه.. ج ک دادم بی خدافظی اس دادنش قطع میشه....

دیگه نمیگه علی خوبی؟

علی چیکار میکنی؟

خیلی سرد میادو میره...

از مریضیم خبر داشت.. همون اول ازم پرسید که چته ولی روزای بعد ک اس میداد نگفت علی بهتری؟

نگفت سر دردایه شبانه روزیت خوب شد؟

هیچیه هیچی...

از وقتی که فهمید دیگه اس دادنش قط شدا!!!!!

شاید همین الان واسش مرده به حساب میام ولی نمردما!!!

هنوز گفتن مشکوکه.... عمل .... کو تا مردن....

درسته ازدواج کرده ولی خودش گفت علی تا زمانی ک بمیرم میامو ازت خبر میگیرم ولی...

یه نغمه که با رفتنه ایلیا رفت...

یه زهرا نامی بود ک حتی قابلم ندونست به عنوانه دوست...

فقط دوستم بودا!

یه نازنین که هنوزم خبر میگیره ازم و گفت علی عقد کردم!

خیلی خوشحال شدم....

یه فرشته که نمیدونم چیشد پرواز کرد... شاید دوسته خوبی نبودم...

یه وحید... یه امیر... یه مهدی... یه علی اکبر.. همه شدن بی وفا...

شاید اونا هم گرفتارن...

شماها که خیلی خوبین...

هدیه که بیشتر از هر کسی نگرانم بود.. منتظرم بود...

دنیا...

رویا...

رزا...

سحر...

هدیه ورزشکاره خودم...

آجی مهسا...

فاطمه...

پریسا و مجتبی...

مریم...

آجی ونوسم...

هستی..

ون ون...

نارا..

دریچه...

مهتاب...

دخملی جونم...

و همه و همه...

مرسی از اینکه تحملم میکنین...

شاید چن وقت دیگه نیازی به تحمل نباشه ... شاید دیگه نباشم حتی واسه تحمل...

ولی تا زنده ام این وبو هرچند دیر ولی آپ میکنم...

هر چند کسی نباشه واسه خوندنش...

آپ میکنم...

دوستون دارم...

چه اونایی که بی وفا بودن چه با وفا...

همتون...!

بای

شروعی دوباره!

                      به همه ی دوس جونایی که به یادشون بودمو از یادشون رفتم.......

شناختینم؟

علی م ها!!!!!!!!!!

برگشتم با یه وبه تازه..........

با یه حس و حاله تازه..........

اومدم!

اولین آپم تویه این وبه.........

الان دیرم شده باید برم......

فقط یه چیزی اون پایین تویه ادامه ی مطلب گذاشتم....

یه عکسه!

فقط جهته اینه که چهره ی مظلومه یکیو ببنین و دیگه در موردش فکرای بد بد نکنین!

جنبه ی دیگه ای هم نداره.....

چون خودم دوس دارم همتونو ببینم گفتم اول خودم شروع کنم!

البته اونایی که دوس دارن برن.....

اول میخواستم رمز بذارم تا هرکی خواست ببینه رمزشو بدم تا بقیه ناراحت نشن ولی

بی رمز گذاشتم دیگه!

من برم.....

این اولین آپمه ها......

با کامنتاتون همین اوله کاری خوشحالم کنین تا بهم ثابت بشه فراموشم نکردین!

ادامه نوشته